کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ساقی قدحی در ده، از خود بستان ما را

    مستانه بگو رمزی، بگشای معمّا را

    ظلمتکدهٔ عاشق، زان چهره منوّر کن

    تا چند به روز آرم تاریکی شبها را

    از غنچهٔ لب بگشای، با مرده دلان حرفی

    یک ره به دم احیاکن اعجاز مسیحا را

    خورشید نهان گردد، در دود کباب دل

    از رخ چو برافشانی، آن زلف سمن سا را

    پنهان ز نظر گیری، از شیخ و برهمن دل

    در پرده چو بنمایی، آن حسن دلارا را

    گفتی غم ما خواهی، دل بند و ز جان بگسل

    اینک دل و جان بستان، بیعانهٔ سودا را

    در ساغر هشیاران، این نشئه نمی گنجد

    حیرت زدگان دانند، آن عارض زیبا را

    چون سایه به خاک افتد، تب لرزه بر اندامش

    گر سرو چمن بیند، آن قامت رعنا را

    جایی که به رقص آید، طور از ارنی گفتن

    مستان لقا دانند، بیهوشی موسا را

    از خود چو نظر بندی، دلدار نماید رو

    بیدار دلان دانند، فیض شب اسرا را

    ای قاضی اگر خواهی، گردد ز تو حق راضی

    روآتش می در زن، این دفتر فتوا را

    تا خود نکند فانی، صوفی نشود صافی

    اثبات به خود کردم، از نفی خود الّا را

    شد عین همه عالم، آن دلبر پنهانی

    فرقی نتوان کردن،از اسم مسمّا را

    خواهم که نفرسایی، جان از غم هجرانم

    اغفرلی و ارحمنی نادیتُکَ غفّا را

    با مغبچگان بستی، پیوند حزین آخر

    تا در سر می کردی، سجّادهٔ تقوا را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha