کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    رخ برفروختی، زدی آتش به جان شمع

    گل کرد در حضور تو، سوز نهان شمع

    پروانه را به خلوت آغوش می کشد

    نازم به گرمی دل نامهربان شمع

    کی روشناس مجلس روحانیون شود

    تا جسم تیره را، نگدازد روان شمع؟

    عاشق ز بیم قتل، هراسان نمی شود

    هرگز کسی نکرد به تیغ امتحان شمع

    دارد نگاه حسرتی از چشم خونفشان

    حاجت به عرض شوق ندارد زبان شمع

    یک التفات گرم نمودی و سوختم

    پروانه بیش از این نبود میهمان شمع

    تا صبح مجلس از من و پروانه گرم بود

    می سوخت از حکایت هجران زبان شمع

    بی چاک شام زلف، که عمرش دراز باد

    رحمی نکرده بر مژه خونفشان شمع

    شرح حکایت شب هجران کند تمام

    گر مهر خامشی نزنی بر زبان شمع

    شیب و شباب ما نتوان یافتن حزین

    یکسان گذشت فصل بهار و خزان شمع

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha