کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ز خورشید قیامت گر کنم بالین سر خود را

    نسازد مستی من خشک، دامان تر خود را

    اگر آیینهٔ تیغم، برون از زنگ می آمد

    به این گردن فرازان، می نمودم جوهر خود را

    فروغ من در این ظلمت سرا روشن نمی گردد

    که در خاکستر افلاک، دارم اخگر خود را

    زلال غیرت از سرچشمهٔ حیوان بود خوش تر

    ز خون گرم خود سیراب کردم خنجر خود را

    تن سختی کشم پهلوی راحت برنمی دارد

    شرارآسا اگر از سنگ سازم بستر خود را

    دمی گر آستین از دیده پرشور بردارم

    ز اشکم کشتی افلاک بازد لنگر خود را

    کتاب هفت ملت بود بر طاق فراموشی

    من آن روزیکه رهن باده کردم دفتر خود را

    دل شوریده از سیر گلستان تنگتر گردد

    خوشا بلبل که ریزد در قفس بال و پرخود را

    دل ازگرد کدورت صاف کن با صیقل آهی

    که این آیینه دارد در بغل، روشنگر خود را

    حزین افتاده ام از عشق در دریای خونخواری

    که با چنگال شیر مست می خارم سرخود را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha