کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    خمش زخوی تو عاشق بود زبانش و لرزد

    چو شمع شعله کشد مغز استخوانش و لرزد

    ز دورباش تو دارم نگه به دامن مژگان

    چو بلبلی که خورد صرصر آشیانش و لرزد

    غبار دامن ناز تو را چو سرمه ز عزّت

    صبا ز دیده برد آستین فشانش و لرزد

    به گلشنی که به آن حسن لاله رنگ خرامی

    خجل شود ز رخت شاخ ارغوانش و لرزد

    خزان هجر فسرده ست در گلو نفسم را

    زبان خامه کند شرح داستانش و لرزد

    ز بیم نازکی خوی یار نوسفر من

    جرس فروشکند در گلو فغانش و لرزد

    به احترام، نماید عبیر، چاک گریبان

    نسیم پیرهن از گرد کاروانش و لرزد

    غرور ناز نکویان نداشته ست حریفی

    به زور عجز گرفته ست دل عنانش و لرزد

    چو مفلسی که فتد گنج شایگان به کف او

    نهفته است دلم، داغ بیکرانش و لرزد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha