کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بالین نهاده ام به سر کوی خویشتن

    دارم سری چو غنچه به زانوی خویشتن

    آغوش دایه، بود مرا کام اژدها

    در آتشم ز خیرگی خوی خویشتن

    تنها ز دوستان نیم امروز شرمسار

    دارد فلک مرا خجل از روی خویشتن

    دستی ز همرهان نبود زیر بار ما

    آورده ایم زور به بازوی خویشتن

    در موج خیز دهر ز طوفان حادثات

    چینی ندیده ایم در ابروی خویشتن

    این جرعه های زهر که پیمود روزگار

    شیرین نمودم از شکرین خوی خویشتن

    دریوزه پیش بحر نصیب حباب باد

    چون تیغ تر بود لبم از جوی خویشتن

    نبود نظر به سرمهٔ مردم، سیه مرا

    چشم من است و خاک سرکوی خویشتن

    در پنجهٔ غمی که فشارد گلو، حزین

    در حیرتم ز کلک سخن گوی خویشتن

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha