کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شایدکه دهد آگهی از بوی تو ما را

    دیشب سر ره تنگ گرفتیم صبا را

    با سینهٔ افروخته آغوش گشادیم

    کای دیده به راهت دو جهان بی سر و پا را

    دیری ست که از دوری خاک سرکویی

    در دیده و دل ریخته ام خار جفا را

    ظالم برسان مژده، گر افتاد گذارت

    ازکوی کسی کش سر ما نیست، خدا را

    این نغمه به لب، بی خبر از خویش فتادم

    کز خاک رهت غالیه ای بود صبا را

    چون باز به خویش آمدم از عالم مستی

    گفتم که بگو آن صنم هوش ربا را

    کز دوریت آتش به جهان زد، دل گرمم

    بیدادگرا، دل شکنا، طرفه نگارا

    سوزد شب و آسوده بود روز، خوشا شمع

    قد احرقنی هجرک لیلا و نهاراً

    مپسند سیه روز و پریشان، دل جمعی

    یکباره مکش ازکف ما، زلف دو تا را

    القصه، مرا بی تو دگر تاب نمانده ست

    لن اقدر فی هجرک صبراً و قرارا

    احوال حزین دل و دین باخته این است

    یک ره چه شود تازه کنی عهد وفا را؟

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha