کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نمی بینم کسی از آشنارویان به جا مانده

    در این غربت همین آیینهٔ زانو به ما مانده

    جدا از نعمت دیدار آن شیرین دهان، چشمم

    تهی چون کاسهٔ دریوزه در دست گدا مانده

    به حسرت تا کشید از سینه ام صیاد پیکان را

    دلم ماند به آن یاری که از یاری جدا مانده

    ز دامان وصال او بهاری در نظر دارم

    که رنگی بر کف مژگان از آن گلگون قبا مانده

    نمی گردد دل سختش تهی از کینه عاشق

    ز ما تا مشت خاکی درکف باد صبا مانده

    برآ از خرقه، ای فقر همایون، سرفرازی کن

    که دولت زبر بار منت بال هما مانده

    پرافشانی کن ای مرغ دل آزاده در گلشن

    که زاهد از ردا و سبحه در دام ریا مانده

    ز کار بسته دل چون جرس پیوسته نالانم

    خجل در عقدهٔ من ناخن مشکل گشا مانده

    حزین خسته دل را ای محبت خوار نگذاری

    که این مرغ پریشان نغمه، از گلزارها مانده

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha