کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    یک دم به مزد دیده شب زنده دار خویش

    می خواستم چو اشک تو را در کنار خویش

    رنگین نگشت تیغ نگاهت زخون ما

    آخر شکسته رنگی ما کرد کار خویش

    چون در امید وعدهٔ وصلت سفید شد

    کردم ز چشم خویش چو عبهر، بهار خویش

    دارم امید منزلتی از دلت هنوز

    بر سنگ می زنم چو گهر اعتبار خویش

    هرگز کمی نمی کشم از دشمن غیور

    بر دیده سپهر نشانم غبار خوبش

    ما غسل توبه را به شط باده می کنیم

    از بس که تشنه ایم به خون خمار خویش

    ای مست ناز، طعن اسیری مزن به ما

    از خویش غافلی که نگشتی شکار خویش

    ما و بهار، عالم افسرده را حزین

    داریم تازه، از نفس مشکبار خویش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha