کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    کام، آشنا به ماحضر روزگار نیست

    جز زهر غصه در شکر روزگار نیست

    داندکسی که محنت هستی کشیده است

    دردی بتر، ز دردسر روزگار نیست

    آسوده اند از غم ایام، بیخودان

    در ملک وحشتم، خبر روزگار نیست

    نعلم چو آفتاب ز جایی در آتش است

    سودی امیدم، از سفر روزگار نیست

    درباب، فیض صبح بناگوش یار را

    تاثیر فیض، با سحر روزگار نیست

    زلفش حوالهٔ دل شوریدگان کند

    هر فتنه ای که زیر سر روزگار نیست

    از خود جدا نشسته و آسوده خاطرم

    کاری مرا به شور و شر روزگار نیست

    داری طمع ز دیدهٔ شوخ ستارگان

    آب حیا، که در گهر روزگار نیست

    حشم بد زمانه بود درکمین ما

    خرم کسی که، در نظر روزگار نیست

    دارد حزین ، اگر چه ره عشق خارها

    امّا، چو راه پر خطر روزگار نیست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha