کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بزم وصل است و غم هجر همان است که بود

    دل پر از حسرت دیدار، چنان است که بود

    نکهت وصل چه حاصل که چمن پیراشد؟

    بر رخ کاهیم آن رنگ خزان است که بود

    چه خماری ست که از خون دو عالم نشکست؟

    چشم مخمور همان دشمن جان است که بود

    سبحه در گردن من مصلحت وقت فکند

    ور نه زنار من آن موی میان است که بود

    آتش عشق همان است ولی از چه سبب

    گرمی داغ تو با دل نه چنان است که بود؟

    لب فرو بست نی از ناله، نفس سوخت سپند

    دل بی تاب همان گرم فغان است که بود

    لذّتی نیست به از رقصِ به خون غلتیدن

    همچنان بسمل ما، بال فشان است که بود

    عشق اگر زیب دهد تخت سلیمانی را

    خاتم ملک به آن نام و نشان است که بود

    لبت اکنون به فسون می برد از خویش مرا

    ورنه این باده به کام دگران است که بود

    حیرت از هجر تو نگذاشت خبردار شوم

    همچنان دیده به رویت نگران است که بود

    حرفی از سوز دل اول به لب آورده حزین

    یک سخن شمع صفت ورد زبان است که بود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha