کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    به خاموشی صفیر آشنایی می توانم زد

    چو نی از داغهای خود نوایی می توانم زد

    همین من مانده ام امروز تنها از دل افگاران

    که پیش دوستان حرف وفایی می توانم زد

    نوا سنج خموشی کیست غیر از من درین گلشن؟

    که حرفی با نگاه سرمه سایی می توانم زد

    اگر دستم بود کوتاه اما همّتی دارم

    که بر نقد دو عالم پشت پایی می توانم زد

    عبث خون جگر ضایع کنی ای چشم بی پروا

    ازین می ساغر مردآزمایی می توانم زد

    چنان عاجز نیم کز حال من غافل شود نازت

    به خون خویش هم من دست و پایی می توانم زد

    دلم با حلقهٔ ماتم نشینان الفتی دارد

    هنوز ای گریه ناکان، های هایی می توانم زد

    نیارم چون جرس برداشت از دوش کسی باری

    همین گم کرده راهان را، صلایی می توانم زد

    نیم بیگانه زان گل، خارخاری در جگر دارم

    چو بلبل نالهٔ درد آشنایی می توانم زد

    حزین از خودنمی گویم سخن، گوشی به حرفم کن

    نیم من، از دم نایی نوایی می توانم زد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha