به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
به باغ راه خزان و بهار نتوان بست
به روی بخت، در روزگار نتوان بست
کنار کشت چه خوش می سرود دهقانی
که سیل حادثه را، رهگذار نتوان بست
مگر کسی دهن شیشه وا کند ور نه
دهان شکوهٔ ما در خمار نتوان بست
شکوفه رفت و قلندروش این کنایت گفت
که برگ تا نفشانند، بار نتوان بست
دمی ست نوبت ما بی بضاعتان ساقی
که عقد دختر رز در بهار نتوان بست
نمی توان به شب آتش نهفته داشت، حزین
نهان به زلف، دل داغدار نتوان بست
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.