کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بیان روشنی چون شمع دارم خصم جان خود

    من آتش نفس در زیر تیغم از زبان خود

    شراب غم ندارد جلوه ای در تنگنای دل

    خمارآلودم از کم ظرفی رطل گران خود

    جنون تر دماغم ناز گلشن بر نمی تابد

    بهاری در نظر دارم، ز چشم خون فشان خود

    تپیدنهای دل در راه شوقم مضطرب دارد

    بیابان مرگم، از بانگ درای کاروان خود

    خیال دام می کردم شکنج زلف سنبل را

    به دل فال اسیری می زدم در آشیان خود

    مروت نیست کز زخم دلم پهلو کند خالی

    چِه منّتها که از تیغ تو ننهادم به جان خود

    چو شمع از ناب غیرت می گدازم مغزجان خود

    همای من قناعت می کند با استخوان خود

    حزین اسلام و کفر افتاد مدهوش از نوای دل

    بنازم نالهٔ ناقوسیِ لبّیک خوان خود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha