کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    در دل چو به یاد رخ او نور فرو ریخت

    چون طور، بنای دل مهجور فروریخت

    دردی رگ جان داشت، چنان مجلسیان را

    کاغشته به خون، نغمه ز طنبور فرو ریخت

    از یاد لب او نمک آرید، که مرهم

    خون گشت وز زخم دل ناسور فرو ریخت

    هرشکوه، که چون گریه به دل بی تو گره بود

    سیلی شد و از دیدهٔ مهجور فرو ریخت

    هر ابر که برخاست ز دریای سرشکم

    باران تجلی شد و در طور فرو ریخت

    سر در رهت آرایش دار است حزین را

    لعلت به لبش، بادهٔ منصور فرو ریخت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha