کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل بی جهت شکایتی از روزگار کرد

    هر کار کرد، یار فراموشکار کرد

    از وعدهٔ وصال، غم از دل نمی رود

    نتوان به بوی باده علاج خمار کرد

    گل گل شکفت داغ تو از دامن دلم

    این دشت برق تاخته آخر بهار کرد

    می کرد کاش چارهٔ بی تابی مرا

    مشّاطه ای که زلف تو را تابدار کرد

    از دل نمی رود به وصال ابد برون

    خونی که در دلم ستم انتظار کرد

    با بی قراری دل عاشق چه می کند؟

    حسنی که آب آینه را موج دار کرد

    در دیده بس که برق نگاه تو گرم بود

    اشک مرا به دامن مژگان شرار کرد

    یاد تو بس که می گذرد گرم از دلم

    چون برگ لاله سینهٔ من داغدار کرد

    هرگز خدنگ چرخ ز صیدی خطا نشد

    این حلقهٔ کمان چقدرها شکار کرد

    موج تبسّم خوش آن غنچه لب حزین

    داغ دل مرا گل صبح بهار کرد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha