کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    خاطر از دردسر بیهده آزاده کنی

    سر اگر در ره رندان دل افتاده کنی

    لوحت آخر اجل از نقش خودی ساده کند

    حالیا مصلحت آن است که خود ساده کنی

    همچو گل می رود از کف به نسیمی، هشدار

    برگ عیشی که به صد خون دل آماده کنی

    صوفی، ار می نکشی، ساغری از ما بستان

    تا مگر آب رخ خرقه و سجاده کنی

    ساقی، از دست کریم تو چه کم خواهد شد

    چون سبو، خود به گلوی من اگر باده کنی؟

    تازه شمشاد من، از خانه به گلشن بخرام

    جلوه ای تا به تذروان چمن زاده کنی

    واله حسن بیان تو، جهانی ست حزین

    زیبد ار ناز به این حسن خداده کنی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha