کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شوری به سر افتاده، رسوای محبت را

    ساکن نتوان کردن، غوغای محبت را

    هنگامهٔ محشر را، برهم زند از مستی

    آن دم که به حشر آرند، شیدای محبّت را

    درد دل عاشق را عیسی نکند چاره

    درمان ندهد سودی، سودای محبت را

    گردی ز نمکدان لعل لب او باشد

    شوری که به جوش آرد، دریای محبّت را

    از نام چه اندیشد، از ننگ چه پرهیزد

    پروای جهان نبود، رسوای محبت را

    از همّت سرمستان، بردار حزین خضری

    تنها نتوان رفتن، صحرای محبت را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha