کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    به پایان محبت یاد می آرم زمانی را
    که دل عهد وفا نابسته دام دلستانی را
    فسونی کو که بر حال غریبی دل به درد آرد
    بداندیشی به اندوه عزیزان شادمانی را
    اجازت داد پیشش یک دو حرف از درد دل گفتم
    پس از دیری که بر خود عرضه دادم داستانی را
    جهان هیچ ست با وی لاجرم زینها چه اندیشد
    گرفتم کز فغانم دل ز هم پاشد جهانی را
    ندارم تاب ضبط راز و می ترسم ز رسوایی
    مگر جویم ز بهر همزبانی بی زبانی را
    گشاد شستش از سستی ندارد دلنشین تیری
    مگر بر من گمارد آسمان زورین کمانی را
    بیا در گلشن بختم که در هر گوشه بنمایم
    ز جوش لاله و گل در حنا پای خزانی را
    کمال درد دل اصل ست در ترکیب انسانی
    به خون آغشته اند، اندر بن هر موی جانی را
    خورم خوف از تو بی حد لیکن از زاری چه کم گردد
    اگر شد زهره آب و برد اجزای فغانی را
    به شهر از دوست بعد از روزگاری یافتم غالب
    ز عنوان خطی کز راه دور آمد نشانی را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha