کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گفتم به روزگار سخنور چو من بسی ست
    گفتند اندرین که تو گفتی سخن بسی ست
    معنی غریب مدعی و خانه زاد ماست
    هر جا عقیق نادر و اندر یمن بسی ست
    مشکین غزاله ها که نبینی به هیچ دشت
    در مرغزارهای ختا و ختن بسی ست
    در صفحه نبودم همه آنچه در دلست
    در بزم کمترست گل و اندر چمن بسی ست
    لیلی به دشت قیس رسیده ست ناگهان
    در کاروان جمازه محمل فگن بسی ست
    باید به غم نخوردن عاشق معاف داشت
    آن را که دل ربودن و نشناختن بسی ست
    زور شراب جلوه بت کم شمرده ایم
    اما نظر به حوصله برهمن بسی ست
    گر در هوای قرب تو بستیم دل مرنج
    خود ناگشوده جای در آن انجمن بسی ست
    تأثیر آه و ناله مسلم، ولی مترس
    ما را هنوز عربده با خویشتن بسی ست
    غالب نخورد چرخ فریب ار هزار بار
    گفتم به روزگار سخنور چو من بسی ست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha