کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل برد و حق آنست که دلبر نتوان گفت
    بیداد توان دید و ستمگر نتوان گفت
    در رزمگهش ناچخ و خنجر نتوان برد
    در بزمگهش باده و ساغر نتوان گفت
    رخشندگی ساعد و گردن نتوان جست
    زیبندگی یاره و پرگر نتوان گفت
    پیوسته دهد باده و ساقی نتوان خواند
    همواره ترا شد بت و آزر نتوان گفت
    از حوصله یاری مطلب صاعقه تیزست
    پروانه شو اینجا ز سمندر نتوان گفت
    هنگامه سرآمد چه زنی دم ز تظلم
    گر خود ستمی رفت به محشر نتوان گفت
    در گرمروی سایه و سرچشمه نجوییم
    با ما سخن از طوبی و کوثر نتوان گفت
    آن راز که در سینه نهانست نه وعظ ست
    بر دار توان گفت و به منبر نتوان گفت
    کاری عجب افتاد بدین شیفته ما را
    مؤمن نبود غالب و کافر نتوان گفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha