کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    هم به عالم ز اهل عالم بر کنار افتاده‌ام
    چون امام سبحه بیرون از شمار افتاده‌ام
    ریزم از وصف رخت گل را شرر در پیرهن
    آتش رشکم به جان نوبهار افتاده‌ام
    می‌فشانم بال و در بند رهایی نیستم
    طایر شوقم به دام انتظار افتاده‌ام
    کار و بار موج با بحر است خودداری مجوی
    در شکست خویشتن بی‌اختیار افتاده‌ام
    سر به سر میناست اجزایم چو کوه اما هنوز
    برنمی‌خیزم ز بس سنگین خمار افتاده‌ام
    هر شکست استخوانم خنده‌ای دندان‌نماست
    راز غم را بخیه‌ای بر روی کار افتاده‌ام
    هم ز من طرز آشنای عشقبازان گشته‌ای
    هم ز تو عاشق‌کشان را رازدار افتاده‌ام
    تا ز مستی می‌زنی بر تربت اغیار گل
    خویشتن را همچو آتش در مزار افتاده‌ام
    یک جهان معنی تنومندست از پهلوی من
    چون قلم هر چند در ظاهر نزار افتاده‌ام
    جان به غم می‌بازم و می‌نالم از جور سپهر
    وه که هم بدنقشم و هم بدقمار افتاده‌ام
    کشتی بی‌ناخدایم سرگذشت من مپرس
    از شکست خویش بر دریاکنار افتاده‌ام
    ناتوانی محو غم کرده‌ست اجزای مرا
    در پرند ناله نقش زرنگار افتاده‌ام
    رفته از خمیازه‌ام بر باد ناموس چمن
    چاک اندر خرقه صبح بهار افتاده‌ام
    از روانی‌های طبعم تشنه خون است دهر
    آبم آب اما تو گویی خوشگوار افتاده‌ام
    این جواب آن غزل غالب که صائب گفته است
    «در نمود نقش‌ها بی‌اختیار افتاده‌ام»

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha