کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    خوشا که گنبد چرخ کهن فرو ریزد
    اگر چه خود همه بر فرق من فرو ریزد
    بریده ام ره دوری که گر بیفشانم
    به جای گرد، روان از بدن فرو ریزد
    ز جوش شکوه بیداد دوست می ترسم
    مباد مهر سکوت از دهن فرو ریزد
    دهد به مجلسیان باده و به نوبت من
    به من نماید و در انجمن فرو ریزد
    مرا چه قدر به کویی که نازنینان را
    غبار بادیه از پیرهن فرو ریزد
    ز خارخار چنین کس چه نالمی که خسک
    به رختخواب گل و یاسمن فرو ریزد
    ترا که عالم نازی به غمزه بستاید
    کسی که گل به کنار چمن فرو ریزد
    مکن به پرسشم از شکوه منع کاین خونی ست
    که خود ز زخم دم دوختن فرو ریزد
    به من بساز و بدان غمزه می به جام مریز
    که هوشم از سر و تابم ز تن فرو ریزد
    بترس زانکه به محشر ز طره طرار
    دل شکسته ام از هر شکن فرو ریزد
    به ذوق باده ز بس آب در دهن گردد
    می نخورده مرا از دهن فرو ریزد
    رواست غالب اگر «در قائلش » گویی
    که از لبش ز روانی سخن فرو ریزد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha