کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    غم من از نفس پندگو چه کم گردد
    بر آتشم چو گل و لاله باد دم گردد
    بدا معامله، او بی دماغ و من بی دل
    خوش آن که معذرتی صرف بر ستم گردد
    ترا تنی ست که بر وی سمن خسک پاشد
    مرا دلی ست که در وی نشاط غم گردد
    نمانده تاب غمش خاطر رقیب مجوی
    کسی چه در پی صید گسسته دم گردد
    ز ذوق گریه پرستم دل و تو می نگری
    نگه مباد ز بار سرشک خم گردد
    بدین قدر که لبی تر کنی و من بمکم
    ترا ز باده نوشین چه مایه کم گردد
    به غصه راضیم اما به دشنه دریابی
    دمی که سینه و ناخن هلاک هم گردد
    رسیده ایم به کوی تو جای آن دارد
    که عمر صرف زمین بوسی قدم گردد
    تو پا به پرسش من کرده خاکی و ترسم
    که خاک پای تو تاج سر قسم گردد
    سبکسری ست به دریوزه طرب رفتن
    خوشا دلی که به اندوه محتشم گردد
    رخی که در نظرستم به جلوه گل پاشد
    تفی که در جگرستم به دیده نم گردد
    گرفته خاطر غالب ز هند و اعیانش
    بر آن سرست که آواره عجم گردد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha