کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ترا گویند عاشق دشمنی آری چنین باشد
    ز رشک غیر باید مرد گر مهر تو کین باشد
    از آن سرمایه خوبی به وصلم کام دل جستن
    بدان ماند که موری خرمنی را در کمین باشد
    محبت هر چه با آن تیشه زن کرد از ستم نبود
    چنین افتد چو عاشق سخت و شاهد نازنین باشد
    به روزی کش شبی با مدعی باید به سر بردن
    به من ضایع کند گر صد نگاه خشمگین باشد
    نسوزد بر خودم دل گر بسوزد برق خرمن را
    که دانم آنچه از من رفت حق خوشه چین باشد
    به پیر خانقه در روضه یکجا خوش توان بودن
    به شرط آن که از ما باده وز شیخ انگبین باشد
    جفاهای ترا آخر وفایی هست پندارم
    درین میخانه صاف می به جام واپسین باشد
    بری از شحنه دل تا خون بریزی بی گناهی را
    نترسی از خدا آیین بی باکی نه این باشد
    چه رفت از زهره با هاروت خاکم در دهن بادا
    تو مریم باشی و کار تو با روح الامین باشد
    از آن گردی که در راهش نشیند بر رخم غالب
    چه خیزد چون هم از من رخ هم از من آستین باشد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha