کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ای ز ساز زنجیرم در جنون نواگر کن
    بند گر بدین ذوق ست پاره ای گرانتر کن
    فیض عیش نوروزی جاودانه خوش باشد
    روز من ز تاریکی با شبم برابر کن
    زانچه دل ز هم پاشد، لب چه طرف بربندد
    یا مجال گفتن ده یا نه گفته باور کن
    در رسایی سعیم عقده ها پیاپی زن
    در روانی کارم فتنه ها شناور کن
    ای که از تو می آید خس شررفشان کردن
    زخم را ز خونابش بخیه ها پر آذر کن
    خوی سرکشم دادی عجز رشک نپسندم
    سینه من از گرمی تابه سمندر کن
    «کن » به پارسی گفتی ساز مدعا کردم
    هم به خویش در تازی گفته را مکرر کن
    زین درونه کاویها گوهرم به کف نامد
    خدمتی معین شد اجرتی مقرر کن
    از درون روانم را در سپاس خویش آور
    وز برون زبانم را شکوه سنج اختر کن
    بخشش خداوندی گر فراخور ظرف ست
    هم به هوش بیشی ده هم به می توانگر کن
    بهر خویشتن غالب هستیی تراشیده ست
    قهرمان وحدت را در میانه داور کن

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha