کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    هرکه بیند به چشم بیمارش
    می شود درزمان پرستارش
    توبه را می کند خراباتی
    لب میگون و چشم خمارش
    زندگانی به خضر بخشیده است
    آب حیوان ز شرم گفتارش
    صبح عیدست در دل شب قدر
    درشبستان زلف، رخسارش
    مغز دراستخوان شود شیرین
    چون بخندد لب شکر بارش
    سنگ برسینه می زند از کوه
    کبک درروزگار رفتارش
    صلح داده است آب و آتش را
    آتش آبدار رخسارش
    تاب نگذاشتند در دلها
    خط مشکین و زلف طرارش
    خون به دلهای عاشقان کردن
    می چکد چون عرق ز رخسارش
    خار دیوار می شود مژه اش
    هرکه آید به سیر گلزارش
    در ترازو به جای سنگ نهد
    یوسف مصر را خریدارش
    لرزش زلف یار بیجا نیست
    شیشه صد دل است دربارش
    قامت اوست سر خط صائب
    چون نگردد بلند گفتارش ؟

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha