کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دست در دامن آن زلف معنبر زده ام
    باز بر آتش خود دامن محشر زده ام
    شمع بیدار دلان روشنی از من دارد
    آب حیوان به رخ خضر مکرر زده ام
    برق عشقم که به بال و پر پرواز بلند
    قدسیان را سر مقراض به شهپر زده ام
    بسته ام از سخن عشق به خاموشی لب
    مهر از موم به منقار سمندر زده ام
    نیست یک سرو که پهلو به نهال تو زند
    بارها در چمن خلد سراسر زده ام
    سر خط راست روی جاده از من دارد
    صفحه دشت جنون را همه مسطر زده ام
    صفحه خرقه ام از بخیه هستی ساده است
    همچو سوزن ز گریبان فنا سر زده ام
    گر چه زاهد نیم، آداب وضو می دانم
    شسته ام دست ز سجاده و ساغر زده ام
    چون صدف کاسه در یوزه به نیسان نبرم
    به گره آب رخ خویش چو گوهر زده ام
    من و اندیشه آزادی از آن حلقه زلف؟
    رزق پرواز شود بالم اگر پر زده ام!
    صائب آن بلبل مستم که ز شیرین سخنی
    نمک سوده به داغ دل محشر زده ام

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha