کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ز روشنی جگر داغدار دارد شمع
    ز راستی مژه اشکبار دارد شمع
    چراغ روز ندارد ز پرتو خورشید
    خجالتی که ز رخسار یاردارد شمع
    تمام شب به امید وصال پروانه
    ستاده بر سر پا انتظار دارد شمع
    ز هم نمی گسلد آب چشم زنده دلان
    که رشته از رگ ابر بهار دارد شمع
    همیشه غوطه زند درمیان آتش و آب
    که زندگانی ناپایدار داردشمع
    ز حال عاشق سرگشته حسن غافل نیست
    ز اهل بزم به پروانه کارداردشمع
    چو سود ازین که برآمد ز جامه فانوس؟
    همان ز شرم و حیا پرده دار داردشمع
    ز تیره روزی پروانه غافل افتاده است
    اگر چه دیده شب زنده دار دارد شمع
    ز بخت تیره ندارند شکوه زنده دلان
    حضور در دل شبهای تار دارد شمع
    ز شوق عالم بالا همیشه گریان است
    اگر چه درلگن زر قراردارد شمع
    نظر به رشته اشکم رهی است خوابیده
    اگر چه گریه بی اختیار دارد شمع
    نبیند زنده دلان از مآل خود غافل
    زآب چشم خود آیینه دار دارد شمع
    نشان زنده دلی چشم تربود صائب
    دگر بغیر گرستن چه کار دارد شمع؟

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha