صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۰۹۷: هرکه بیند به چشم بیمارش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هرکه بیند به چشم بیمارش می شود درزمان پرستارش توبه را می کند خراباتی لب میگون و چشم خمارش زندگانی به خضر بخشیده است آب حیوان ز شرم گفتارش صبح عیدست در دل شب قدر درشبستان زلف، رخسارش مغز دراستخوان شود شیرین چون بخندد لب شکر بارش سنگ برسینه می زند از کوه کبک درروزگار رفتارش صلح داده است آب و آتش را آتش آبدار رخسارش تاب نگذاشتند در دلها خط مشکین و زلف طرارش خون به دلهای عاشقان کردن می چکد چون عرق ز رخسارش خار دیوار می شود مژه اش هرکه آید به سیر گلزارش در ترازو به جای سنگ نهد یوسف مصر را خریدارش لرزش زلف یار بیجا نیست شیشه صد دل است دربارش قامت اوست سر خط صائب چون نگردد بلند گفتارش ؟ صائب تبریزی