کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    برسر حرف آمده است چشم سیاهش
    نو خط جوهر شده است تیغ نگاهش
    آینه را پشت و رو ز هم نشناسد
    میشکند دیگری هنوز کلاهش
    گر چه لبش سر به مهر شرم و حجاب است
    داد سخن می دهد زبان نگاهش
    با همه کس گرم الفت است چو خورشید
    ساده دل افتاده است روی چو ماهش
    گرد برآورده است از صف دلها
    گرچه ز طفلی است نی سوار سپاهش
    دایره حیرت است حلقه زلفش
    مرکز سرگشتگی است خال سیاهش
    نیست زسامان حسن خویش خبردار
    سیر سراپای خود نکرده نگاهش
    آه اسیران نگشته است به گردش
    نیست حصاری ز هاله روی چو ماهش
    دست کشیده است از تصرف دلها
    زلف نکویان ز شرم موی کلاهش
    گرنکند روی التفات به صائب
    پرده شرم است عذر خواه نگاهش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha