کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ز سیر باغ نگردد دل پریشان جمع
    که خویش را نکند آب در گلستان جمع
    مرابه غنچه درین باغ رشک می آید
    که بهر پاره شدن می کند گریبان جمع
    کمند طول امل درکشاکش است مدام
    ز صید دل نشود طره پریشان جمع
    به روشنایی فهم از چراغ قانع شو
    که این دوشمع نگردد به یک شبستان جمع
    مرا که بحر گهر ازکنار می گذرد
    چرا کنم چو صدف آب چشم نیسان جمع
    مجو بلندی اگر رحمت آرزو داری
    که می شود به زمینهای پست باران جمع
    تمام شب ز برای ذخیره فردا
    کنم ز کوچه وبازار ،سنگ طفلان جمع
    چو گل شکفت محال است غنچه گردد باز
    به هیچ حیله نگردد دل پریشان جمع
    ز موج حادثه مردان نمی روند از جا
    که زیر تیغ کند کوه پابه دامان جمع
    کجا ز سیر پریشان ما خبر داری ؟
    ترا که هست دل آهنین چوپیکان جمع
    بلاست دایره خلق چون وسیع افتاد
    که دام و دد همه باشند دربیابان جمع
    به آفتاب جهانتاب می رسد صائب
    چو شبنم آن که کند دل درین گلستان جمع

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha