صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۱۰۱: برسر حرف آمده است چشم سیاهش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
برسر حرف آمده است چشم سیاهش نو خط جوهر شده است تیغ نگاهش آینه را پشت و رو ز هم نشناسد میشکند دیگری هنوز کلاهش گر چه لبش سر به مهر شرم و حجاب است داد سخن می دهد زبان نگاهش با همه کس گرم الفت است چو خورشید ساده دل افتاده است روی چو ماهش گرد برآورده است از صف دلها گرچه ز طفلی است نی سوار سپاهش دایره حیرت است حلقه زلفش مرکز سرگشتگی است خال سیاهش نیست زسامان حسن خویش خبردار سیر سراپای خود نکرده نگاهش آه اسیران نگشته است به گردش نیست حصاری ز هاله روی چو ماهش دست کشیده است از تصرف دلها زلف نکویان ز شرم موی کلاهش گرنکند روی التفات به صائب پرده شرم است عذر خواه نگاهش صائب تبریزی