کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    زهی نظّاره را ازجلوهٔ حسن تو زیورها

    رگ برگ‌گل ازعکس تو درآیینه جوهرها

    سر سودایی ما را غم دستارکی پیچد

    که‌همچون غنچه‌از بویت به‌توفان‌می‌رود سرها

    به حیرت رفتگانت فارغند از فکر آسودن

    که بیداری‌ست خواب ناز این آیینه بسترها

    ندارد هیچ قاصد تاب مکتوب محبت را

    مگر این شعله بربندیم بر بال سمندرها

    شبی‌گر شمع امیدی برافروزد سیهروزی

    زند تاصبح موج شعله‌جوش از چشم اخترها

    قناعت‌کوکه فرش دل کند آیینه‌کردارم

    چو چشم‌حرص تاکی بایدم زد حلقه بر درها

    اگر زلف تو بخشد نامهٔ پرواز آزادی

    نماند صید مضمون هم به دام خط مسطرها

    به چشم‌آینه تا جلوه‌گرشد چشم مخمورت

    ز مستی چون مژه بریکدگرافتاد جوهرها

    همان چون صبح مخمورند مشتاقان‌گلزارت

    نبندی تهمت مستی براین خمیازه ساغرها

    گشاد عقدهٔ دل بی‌گداز خود بود مشکل

    که نگشاید به جز سودن‌گره ازکارگوهرها

    حوادث عین آسایش بود آزاده مشرب را

    که چین موج دارد ازشکست خویش جوهرها

    ادب فرسوده‌ایم ازما عبث تعظیم‌می‌خواهی

    نخیزد نالهٔ بیمار هم اینجا ز بسترها

    سواد نسخهٔ دیدار اگر روشن توان کردن

    به آب حیرت آیینه باشد شست دفترها

    به‌آزادی علم شو دست در دامان‌کوشش زن

    نسیم شعلهٔ پرواز دارد جنبش پرها

    دل آگاه نایاب است بیدل کاندرین دوران

    نشسته پنبهٔ غفلت به جای مغز در سرها

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha