کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آن شعله‌که در دل شرر عشق وهوس ریخت

    گرد ‌نفسی بودکه رنگ همه‌کس ریخت

    صد دشت ز خویش آن طرفم ازتپش دل

    شمع ره‌گمگشتگی‌ام سعی جرس‌ ریخت

    فریادکه نقشی ندمانید حبابم

    تا دم زدم این آینه ازتاب نفس ریخت

    صدخلد حلاوت پی پرواز هوس رفت

    شیرینی جانم همه درراه مگس ریخت

    شرمندهٔ صیاد خودم چون نفس صبح

    کزنیم تپش‌گرد من ازچاک قفس ریخت

    معموری بنیاد جسد بر سر هیچ است

    آتشکده‌ها رنگ بنایی‌ست‌که خس ریخت

    هم قافلهٔ -‌سیرت سرشار نگاهیم

    گرد ره ما سرمه به آواز جرس ریخت

    برداشتن ازکوی توام صرفه ندارد

    خوهدکف‌خاکم‌به‌سر و چشم‌عسس ریخت

    در خانه همان بار به دوشم چه توان‌کرد

    معمار ازل رنگ بنایم ز نفس ریخت

    درس ورق عجز من امروز روانی‌ست

    رنگم به‌رهت ساز قدم‌کرد ز بس ریخت

    غافل نشوی از دل افسردهٔ بیدل

    خونی‌ست درین‌پرده‌که باید به هوس ریخت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha