کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بهار صبح نفس زین دودم بقا که ندارد

    به‌کارگاه فضولی چه خنده‌ها که ندارد

    بلند کرده دماغ خیال خیره‌سریها

    هزار بام تعین به یک هواکه ندارد

    ز دستگاه تو و من درین قلمرو عبرت

    به ما چه می‌رسد آخر برای ما که ندارد

    فریب محفل هستی مخور که این‌ گل خودرو

    ز رنگ و بو همه دارد مگر وفاکه ندارد

    جهان عالم امکان گرفته و هم تلق

    نبسته پای‌کسی جز همین حناکه ندارد

    در اشتغال معاصی گذشت فرصت خجلت

    جبین عرق ز کجا آورد حیا که ندارد

    غبار ما به هوایی نمی‌رسد چه توان‌ کرد

    به پای عجز چه خیزد کسی عصا که ندارد

    به هیچ‌ گل نرسیدم‌ که رنگ ناز ندیدم

    بهار دامن آن جلوه از کجا که ندارد

    پیام کاف به نون می‌رسد ز عالم قدرت

    به ‌گوش کس چه رساند کس آن صدا که ندارد

    کجاست چاک دگر تا رسد به‌ کسوت مجنون

    مگر مژه ‌گسلد بند آن قبا که ندارد

    کجا بریم ز ردّ و قبول و هم فضولی

    برو که نیست درین آستان بیا که ندارد

    چسان به محرمی دل رسد زکوشش بیدل

    نفس به خانهٔ آیینه نیز جا که ندارد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha