امیر حسین ابن عالم بن ابی الحسین و جامع علوم ظاهریه و باطنیه و حاوی فضایل عقلیه و نقلیه. پس از ترک سلطنت به مولتان رفته خدمت شیخ رکن الدین ابوالفتح که به یک واسطه ازمریدان شیخ بهاءالدین زکریای ملتانی است، رسیده. بعضی گویند که به خدمت شیخ بهاءالدین زکریا فایض گردیده. عَلی أَیُّ حال از اماجد ارباب مقامات و از اکابر اصحاب کرامات و از محققین زمان خود بوده. نثراً و نظماً کتب محققانه تصنیف فرموده. مِنْجمله در منثورات: نزهت الارواح و صراط المستقیم و روح الارواح و درمنظومات: کنزالرموز و زاد المسافرین و طبع فقیر را به طرز زادالمسافرین کمال انس است. لهذا بر سنن آن انیس العاشقین را پرداخته. گویند طرب المجالس نیز منسوب به اوست. دیدهام سوؤالات گلشن راز شیخ محمود از ایشان و آن هفده سوؤال و افتتاحش بدین منوال است:
سؤوالی دارم اندر باب معنی
نخست از فکر خویشم در تحیر
چه چیزاست آن که خوانندش تفکر
گلشن در جواب این سؤالها است. غرض، وفاتش در سنهٔ ۷۳۸ در هرات و از آن جناب است:
آنجا که حریم بی نیازی است
او را چو همیشه او تمام است
شبلی چو در این تحیر افتاد
روزی دَرِ این سوؤال بگشاد
پرسید که این چه کار سازیست
در حقه نگر چه مهره بازیست
اللّه چه لفظ یا چه نام است
کو ورد زبان خاص و عام است
لیکن همه در تو بینم این راه
بیرون ز تو نیست هیچ فرسنگ
آه این چه ترانه میزنم من
عمری است همی که جان کنم من
حاصل نشد آنچه دل همی خواست
با هر که دلم زد این نفس را
تا کی طلبم در این ره او را
این چیست که گم کنم من او را
درمان چه کنم که دسترس نیست
ای پنج و دو را شمار با تو
خطاب به حضرت جامعهٔ انسان
در برج تو آفتاب و ماه است
پیدا و نهان و بود و نابود
در خود همه را به خود نمایی
دانی چو ببینی از چپ و راست
کاین هجده هزار عالم اینجاست
تا در نظرت امید و بیم است
چندین تک و پوی تو دو گام است
حشر تو هم اندرین مقام است
هر عقده که بود در توحل شد
نسبت نه به آب و خاک دارند
این ره نه به خرقه و گلیم است
ابری است که جمله کفر بارد
در عشق نه شک و نه یقین است
نه چون و چرا نه کفر و دین است
چون در نظر تو ما و من نیست
او باشد و او دگر سخن نیست
وانگه قدم از قدم به در نه
بی نام و نشان شو و نشان کن
بی کام و بیان شو و بیان کن
ای سایه، تو مرد صحبت نور نهای
رو ماتم خود گیر کزین سور نهای
میساز بدین قدر کزو دور نهای