کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    از هوا گیرد سر دیوانه سنگ خاره را

    نیست از رطل گران اندیشه ای میخواره را

    خاطر آشفته را شیرازه کنج عزلت است

    دل ز جمعیت پریشان می شود سی پاره را

    خصم را کردم به همواری حصار خویشتن

    می کند آیینه من موم، سنگ خاره را

    از تردد کرد آزارم دل بی آرزو

    خواب طفلان لنگر تمکین بود گهواره را

    نیست چشم شوخ را مانع ز گردش بیخودی

    ماندگی از سیر نبود اختر سیاره را

    نیست ممکن برق را در ابر پنهان داشتن

    چون عنانداری کنم آن شوخ آتشپاره را؟

    سیر و دور سبحه در محراب افزون می شود

    در عبادت جمع چون سازم دل صد پاره را؟

    ریزه چینان قناعت را تلاش رزق نیست

    سنگ، روزی می رساند مرغ آتشخواره را

    می پذیرد گر به خود شیرازه اوراق خزان

    می توان گردآوری کردن دل صد پاره را

    کاسه دریوزه گردد چون صدف شد بی گهر

    ریزش دندان فزاید حرص روزی خواره را

    تا به چند این صید وحشی را عنانداری کنم؟

    سر به صحرا می دهم صائب دل آواره را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha