کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    پروای مرگ نیست گدای برهنه را

    سیل آب زندگی است سرای برهنه را

    ایمن مشو به فقر ز اهل حسد که هست

    صد چشم بد ز آبله، پای برهنه را

    پوشیده دار فقر که سگ سیرتان دهر

    در پوست می فتند گدای برهنه را

    حسن از لباس شرم برآید گشاده روی

    در پرده نیست صبر، نوای برهنه را

    عریان شو از لباس که از بوی پیرهن

    تشریف می دهند صبای برهنه را

    بی پاره جگر نبود آه را اثر

    از لشکرست فتح، لوای برهنه را

    بگشا گره ز جبهه که هرگز نمی شود

    جوشن حجاب، تیغ قضای برهنه را

    خورشید و مه به روز و شب از حله های نور

    آماده می کنند قبای برهنه را

    دست از طمع بشوی که در آستین بود

    پیرایه قبول، دعای برهنه را

    پیداست با لباس پرستان چها کنند

    جمعی که می کنند قبای برهنه را

    در آفتاب حشر نبیند برهنگی

    پوشیده است هر که گدای برهنه را

    از عیب خلق چشم بپوشان که اهل شرم

    از چشم خود کنند قبای برهنه را

    صائب برون ز سینه مده داغ عشق را

    ستار باش سوخته های برهنه را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha