کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    کاروان می‌رود و بار سفر می‌بندند

    تا دگربار که بیند که به ما پیوندند

    خیلتاشان جفاکار و محبان ملول

    خیمه را همچو دل از صحبت ما برکندند

    آن همه عشوه که در پیش نهادند و غرور

    عاقبت روز جدایی پس پشت افکندند

    طمع از دوست نه این بود و توقع نه چنین

    مکن ای دوست که از دوست جفا نپسندند

    ما همانیم که بودیم و محبت باقیست

    ترک صحبت نکند دل که به مهر آکندند

    عیب شیرین دهنان نیست که خون می‌ریزند

    جرم صاحب نظرانست که دل می‌بندند

    مرض عشق نه دردیست که می‌شاید گفت

    با طبیبان که در این باب نه دانشمندند

    ساربان رخت منه بر شتر و بار مبند

    که در این مرحله بیچاره اسیری چندند

    طبع خرسند نمی‌باشد و بس می‌نکند

    مهر آنان که به نادیدن ما خرسندند

    مجلس یاران بی ناله سعدی خوش نیست

    شمع می‌گرید و نظارگیان می‌خندند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha