به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
آن نه عشق است که از دل به دهان میآید
وان نه عاشق که ز معشوق به جان میآید
گو برو در پس زانوی سلامت بنشین
آن که از دست ملامت به فغان میآید
کشتی هر که در این ورطه خونخوار افتاد
نشنیدیم که دیگر به کران میآید
یا مسافر که در این بادیه سرگردان شد
دیگر از وی خبر و نام و نشان میآید
چشم رغبت که به دیدار کسی کردی باز
باز بر هم منه ار تیر و سنان میآید
عاشق آن است که بی خویشتن از ذوق سماع
پیش شمشیر بلا رقصکنان میآید
حاش لله که من از تیر بگردانم روی
گر بدانم که از آن دست و کمان میآید
کشته بینند و مقاتل نشناسند که کیست
کاین خدنگ از نظر خلق نهان میآید
اندرون با تو چنان انس گرفتهست مرا
که ملالم ز همه خلق جهان میآید
شرط عشق است که از دوست شکایت نکنند
لیکن از شوق حکایت به زبان میآید
سعدیا این همه فریاد تو بی دردی نیست
آتشی هست که دود از سر آن میآید
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.