کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بدان‌سان که روشنگر خاوران

    بوَد روشنی‌بخش روشنگران

    به هستی دهد تاب بالندگی

    به بـالندگی جنبش بی‌کران

    دلم منبع نور و تابندگی است

    تب و تابم انگیزهٔ زندگی است

    بدان‌سان که روشن بُدی قرن‌ها

    دل و دیدهٔ موبد موبدان

    چـو آذرگشسپان شرقِ کهن

    ز آتش‌فروزان بلخ جوان

    دلم روشن از تاب اندیشه‌ای است

     که چون شعله خیزد ز جان سخن

    بدان‌سان که مرغان آذرنهاد

    برآرند از نای آتش به جان

    نوای شررخیزِ جان‌آفرین

    اَبَر جنگلِ شعلهٔ جاودان

    بر آورده‌ام روزگاری دراز

     ز نای سـخن نالهٔ آتشین

    بدان‌سان که نیروی رزمندگی

    بجوشد چو خون در رگ زندگی

    به هر موج هستی دهد جان نو

    به هر جان نو سوز بالندگی

    سخن را به رگ‌های جان سال‌ها

    دمیدم بـسی خون ایمان نو

    بدان‌سان که غوغای آزادگان

    بریزد ز بن بارهٔ بندگی

    چو فریاد شیـرافکن زاوُلی

    اَبَر مردِ میدانِ تازندگی

    برآورده‌ام من به میدان شعر

    چکاچاک تیغ زبان دری

    ولیکن شنیدم ز بی‌باوری

    که خورشیـدِ روشنگر افسرده‌است

    چه مایه به بی‌باوری زیسته‌ست

    که گوید: نوا در نی‌ام مرده‌است

     مگر تا جهان است و شعر است و من

    نخواهد صدا در گلویم شـکست.

     

    کابل، فروردین ١٣٦١

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha