کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    این‌جهان بحر موج‌خیز و در آن

    زندگی زورقی است بشکسته

    ناخدایش ز دست داده عنان

    بادبانش به تار جان بسته

    بر سرش پرچم سیاه و سپید

    بادها می‌وزند سرکش و تند

    موج‌ها می‌رسند مست و مهیب

    گه زمین‌سای و گه فلک‌پیمای

    مدّ و جزرش ز بس فراز و نشیب

    داشت رنگی اگر حیات، پرید

    غم توفان و بیم حادثه نیست

    که دلم را نموده یأس‌اندود

    تا در اندیشهٔ نجات تپید

    دید در پیچ و تاب موج نبود

    پر کاهی ز ساحل امّید

    تا نجات ابد نصیب شود

    جز غم تن؛ به فکر جان که بوَد؟!

    هیچ‌گه؛ ره به ساحلی نبرد

    رای کشتی نشستگان؛ که بود:

    تیره‌تر از روان دیو پلید

    هر کسی در پی بقای خود است

    هر کسی بهر نفع خویش به کار

    نبرد زورق شکستهٔ ما

    با چنین همرهان رهی به کنار

    باید آخر به موج مرگ تپید!

    کابل، ١٣٣٦

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha