همای چرختاز ای مرغ آزاد!
به پهنای تو میخواهم رسیدن
فضای بیکران را دوست دارم
همآن جا مست و بیپروا پریدن
به چشم آفتاب از بام گردون
گهی استاره را در بر کشیدن
خوشا پرواز هستی
ز شور عشق و مستی
به اینآزادگی در آسمانها
زمین ما که رخشاناختری بود
به ساز زهره میرقصید عمری
به دورش نوریان پروانهآسا
کنون سرد است و تاریک است و خاموش
به جای نور در فانوس هستیش
از آن در شعله مستیش
چنین در خاک پستیش
همیسوزد روان کهکشانها
به دام آب و گل افتاده اکنون
نه دیگر نور چشم اختران است
نه اینجا مأمن آزادگان است
به سویت ره نما ای مرغ آزاد!
من و تو هر دو آزادیپرستیم
مرا آنجا که هستی آشیان است
مپرس از من چهسان اینجا اسیرم؟
عیان ما چه محتاج بیان است؟!
اگر زینجا پریدم
به پهنایت رسیدم