کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    عمری که نه با تست کسش عمر نخواند

    آنرا که تو در دام کشی کس نرهاند

    گر بر تن مجنون تو صد سلسله باشد

    چون رخ بنمایی همه در هم گسلاند

    زین دل مطلب صبر، که از روی تو دوری

    مشکل بتوان کردن و او خود نتواند

    از طالع خود بر سرگنجی بنشینم

    روزی اگرم با تو به کنجی بنشاند

    دادم دل خود را بدو چشم تو ولیکن

    کس نیست که از چشم تو دادم بستاند

    از گردش ایام توقع نه چنین بود

    کم زهر فراق تو چنین زود چشاند

    دل بود که از واقعهٔ‌من خبری داشت

    و آن به که خود این واقعه دل نیز نداند

    از غم نتوانم که نویسم سخن خود

    ور نیز نویسم سخن خود، که رساند؟

    پندار که: صد نامه و قاصد بفرستم

    در شهر شما قصهٔ درویش که خواند؟

    دل در لب شیرین تو بست اوحدی، ای جان

    مگذار که ایام به تلخی گذراند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha