کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    سحر گه چون نسیم زلف آن دلدار می‌آید

    درخت شوقم از برگش به برگ و بار می‌آید

    ز توفان خفتگان کوچه را آگاه دار امشب

    که سیل گریهٔ این دیدهٔ بیدار می‌آید

    حروف نامه‌ام بی‌نقطه آن بهتر که از چشمم

    بسست این قطره‌های خون که بر طومار می‌آید

    نمی‌آید ز من کاری درین اندوه و سهلست این

    گر آن دلدار شهر آشوب من در کار می‌آید

    نگارینا، به خاک آستانت فخرها دارم

    نمیدانم چرا از من چنینت عار می‌آید؟

    اگر بیچاره‌ای نزد تو می‌آید، مکن عیبش

    کمندش چون تو در خود میکشی ناچار می‌آید

    مپرس از اوحدی حال نماز و صوم و قرایی

    که مسکین این زمان از خانهٔ خمار می‌آید

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha