کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل من دردمند تست درمانش نمی‌سازی

    دلت بر وی نمی‌سوزد به فرمانش نمی‌سازی

    تنم را خون دل خوردی و ترکش می‌کنی اکنون

    عجب دارم ز کیش تو که: قربانش نمی‌سازی؟

    ز کار من همی پرسی که چونست آن؟ نمی‌دانم

    به دشواری کشید این کار و آسانش نمی‌سازی

    لبت یک روز بوسی، گفت،خواهم داد، سالی شد

    عجب گر باز از آن کشتن پشیمانش نمی‌سازی!

    ترا تا تیر مژگان در کمان ابروان آمد

    ندیدم سینه‌ای کآماج پیکانش نمی‌سازی

    دلم را بارها گفتی که: سامانی دهی، اکنون

    چو شد سرگشته می‌بینم که سامانش نمی‌سازی

    نمودی: کاوحدی را جمع خواهم داشتن، اکنون

    نباشی جمع، تا روزی پریشانش نمی‌سازی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha