کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بیگانه گشته‌ام ز همه مدعای خویش
    در آشنایی بت ناآشنای خویش
    تا برندارم از سر کوی بتان قدم
    افتاده‌ام چو سلسله دایم به پای خویش
    جایی نمانده است که بیخود نرفته‌ام
    با آنکه برنداشته‌ام پا ز جای خویش
    یک لحظه بر مراد دل خود نبوده‌ام
    با آنکه سر نتافته‌ام از رضای خویش
    درمان درد عشق بجز درد عشق نیست
    با درد خو گرفتم و کردم دوای خویش
    قدسی به پادشاه و گدا نیست حاجتم
    هم پادشاه خویشتنم، هم گدای خویش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha