کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بر سر مژگان یار من مزن انگشت

    آدم عاقل به نیشتر نزند مشت

    پرده چو باد صبا ز روی تو برداشت

    ریخت به خاک آبروی آتش زرتشت

    پیش لبت جان سپردم و به که گویم

    بر لب آب حیات، تشنگیم کشت

    پشت مرا اگر غمت شکست، عجب نیست

    بار فراق تو، کوه را شکند پشت

    خون مرا چشم جادوی تو نمی‌ریخت

    از پی قتلم لبت به شیر زد انگشت

    مغبچگان، پای از نشاط بکوبید

    دختر رز می‌رود به حجلهٔ چرخشت

    کافر و مؤمن چو روی خوب تو بینند

    آن به کلیسا و این به کعبه کند پشت

    دشمن اگر می‌کُشد، به دوست توان گفت

    با که توان گفت اینکه: دوست مرا کُشت؟

    آب حیاتش تراود از بن ناخن

    آنکه لبت را نشان دهد به سر انگشت

    کام، صبوحی نبرد از لب لعلت

    تا که به خون جگر چو غنچه نیاغشت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha