کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    غبار نیست که بر گرد عارض ترش است این

    گذشته پادشه حُسن گَرد لشکرش است این

    نه خط غالیه سا دور عارض مهش است این

    همای حُسن پریده است و سایهٔ پرش است این

    ستاده بر سر نعشم، گرفته دست به مژگان

    که این قتیل نگاه منست و خنجرش است این

    کتاب نیست که می‌خواند آن نگار به مکتب

    کند حساب شهیدان خویش و دفترش است این

    نشان آبله دیدم به روی یار بگفتم

    قسم به آیهٔ رحمت که اصل جوهرش است این

    هزار مرتبه بر قبر من گذشت و نگفتا

    که این شهید، شهید من است و مقبرش است این

    نظر در آینه کرد آن نگار رو با خود گفت!

    خوشا بحال دل عاشقی که دلبرش است این

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha