غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۲۹۰: ای ز ساز زنجیرم در جنون نواگر کن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای ز ساز زنجیرم در جنون نواگر کن بند گر بدین ذوق ست پاره ای گرانتر کن فیض عیش نوروزی جاودانه خوش باشد روز من ز تاریکی با شبم برابر کن زانچه دل ز هم پاشد، لب چه طرف بربندد یا مجال گفتن ده یا نه گفته باور کن در رسایی سعیم عقده ها پیاپی زن در روانی کارم فتنه ها شناور کن ای که از تو می آید خس شررفشان کردن زخم را ز خونابش بخیه ها پر آذر کن خوی سرکشم دادی عجز رشک نپسندم سینه من از گرمی تابه سمندر کن «کن » به پارسی گفتی ساز مدعا کردم هم به خویش در تازی گفته را مکرر کن زین درونه کاویها گوهرم به کف نامد خدمتی معین شد اجرتی مقرر کن از درون روانم را در سپاس خویش آور وز برون زبانم را شکوه سنج اختر کن بخشش خداوندی گر فراخور ظرف ست هم به هوش بیشی ده هم به می توانگر کن بهر خویشتن غالب هستیی تراشیده ست قهرمان وحدت را در میانه داور کن غالب دهلوی